.....................



اس ام اس های با حال

اس ام اس

آدم آب حوض رو با چنگال خالی كنه… ولی SMS تكراری نخونه!
***********************************

نفهم … بی لیاقت … احمق … بی شعور … به کسی میگن که قدر گلی مثل تو رو ندونه
 

***********************************

میگن هر کسی دروغ بگه میترکه.
رشتیه : ما آدمای با غیرتی هستیم (بووووووم)
اصفهانیه : ما آدمای لارجی هستیم (بووووووم)
ترکه ما آدمای (بووووووم)
لره : ما(بووووووم)
***********************************

تو :…
عزیز ترین…
جیگرترین…
بهترین…
زیباترین…
فهمیده ترین…
با مرام ترین…
دوستی که داری…
منــــــــــــــــــم
خوش به حالت
***********************************

ستاد مبارزه با بد حجابی اعلام کرد از این به بعد کسی حق ندارد عسل و میرزا قاسمی راتوی یخچال با هم نگه دارد.
مگر اینکه در یخچال باز باشد
 

***********************************

مي دونم تا SMS مياد دعا مي كني كه من باشم، مي خواستم بگم دعات مستجاب شد!

يه قورباغه با يه اردک ازدواج مي‌كه، اگه گفتي بچه‌شون چی ميشه؟
.
.
.
.
بچه‌دار نمي شن، واسه‌شون دعا كن، زندگيشون داره از هم مي‌پاشه!
 

***********************************

لوتي ترين اس ام اس سال: چروك لباتيم، بخند تا فنا شيم!
***********************************

دستت رو ببر تو موهات، یکیشون رو بگیر، فکر کردی اینو با صدتا دنیا عوض می کنم؟
کور خوندی… از خدا می خوام مو خوره بگیره همش بریزه!

***********************************

ازعشق تو به كوچه پس كوچه هازدم، الان عشقو ولش كن من گم شدم! حالا بايد چي کار کنم؟!
***********************************

بر سر راهت دامی از عشق پهن کردم، ولی تو با سرعت از کنارش رد شدی و گفتی: میگ میگ!
 

***********************************

مسيج‌هاي نو و كهنه شما را خريداريم! (سازمان بازيافت مسيج‌ها)

انالله وانااليه راجعون…
ارسال كننده اين پيام كشته ومرده شماست.

***********************************
هرگز ندیدم بر لبی لبخند زیبای تو را … هرگز نمی گیرد کسی در قلب من جای تو را
هیجان زده نشو! پشت یه کامیون نوشته بود!
***********************************


نوشته شده توسط شکیبا در پنج شنبه 5 ارديبهشت 1392

و ساعت 9:21


اس ام اس های با حال

  •  

 

 


 


 

از فردا آگهی میدن که معاوضه پراید با یه کیلو پسته

دیشب تو اخبار میگفت: ماشین نخرین ارزون میشه…

۱۰ کیلو پسته قایم کردم میخوام باهاش پراید بخرم

 

 

قبلنا میگفتن غصه نخور، پسته بخور. حالا باید بگن غصه بخور، پسته نخور !

با توجه به گران شدن پسته با خوردن هر پیاله نخود، یک عدد پسته برنده شوید.

نظر به اینکه عید دیدنی به صورت رفت و برگشت انجام میشه، جهت رفاه حال مردم، سال 92 عید دیدنی به صورت حذفی برگزار میشود !

یادش بخیر ی زمانی میگفتن سیگار نکشید پسته بخورید..‏ دیگه ازین به بعد ی پاکت سیگار بخریم بزاریم تو جیبمون هر وقت هوس پسته کردیم ی نخ بکشیم ‏..‏.

به سلامتی دختری که منو به خاطر خودم میخواد نه پسته ی تو جیبم

تعریف از خود نباشه، الان پشت پراید نشستم دارم پسته می خورم!

نوشته شده توسط شکیبا در چهار شنبه 4 ارديبهشت 1392

و ساعت 21:20


نظرررررررررررررررر

 


نوشته شده توسط شکیبا در چهار شنبه 4 ارديبهشت 1392

و ساعت 14:55


عکس ها ی دختر زیبا

 


ادامه مطلب

نوشته شده توسط شکیبا در چهار شنبه 4 ارديبهشت 1392

و ساعت 14:13


مادرررررررررررر

مهر یعنی مادر ...
زندگی بدون مادر واقغا سخته ...
حتی گاهی غیر قابل تحمل .... 
امید وارم هیج بچه ای نباشه که از مادرش جدا زندگی کنه ...
نبودن مادر احساس پرواز کردنو از بچه ها میگیره ... 
با بچه هایی که بدون مادر زندگی میکنن بسیار همدردی میکنم

 




 


نوشته شده توسط شکیبا در یک شنبه 1 ارديبهشت 1392

و ساعت 21:30


هر کی دیده قاطی کرده.شما چطور؟

 

 

هر کی دیده قاطی کرده.شما چطور؟



 

نوشته شده توسط شکیبا در یک شنبه 1 ارديبهشت 1392

و ساعت 11:57


اعتراف کنید / طنز باحال

اعتراف کنید / طنز باحال

 


 اعتراف میکنم بچه که بودم یه بار با آجر زدم تو سر یکی از بچه های اقوام , تا ببینم دور سرش از اون ستاره ها و پرنده ها می چرخه یا نه!!!!!
تازه هی چند بارم پشت سر هم این کار و کردم , چون هر چی می زدم اتفاقی نمی افتاد!!!!
.
.
.
اعتراف می کنم یه بار پسر همسایه چهارسالمونو با باباش تو خیابون دیدم گفتم سلام نوید چطوری؟
دیدم بچهه تحویلم نگرفت باباهه خندید
اومدم خونه به مامانم گفتم نوید ماشالا چقد بزرگ شده!
مامان گفت نوید کیه؟
گفتم: پسر آقای …
گفت اون اسمش پارساست اسم باباش نویده
.
.
.
چند روز پیش دختر خالم گوشیشو خونمون جا گذاشته بود … بهش اس ام اس(!) زدم گوشیتو جا گذاشتی!!!!!!!
.
.
.
اعتراف میکنم دوران راهنمایی روز معلم همه تخم مرغ آورده بودن که توش پر گل بود منم یه تخم مرغ خام آورده بودم که بزنم بخندیم! معلم اومد داخل همه سرو صدا کردن و شادی کردن تخم مرغارو میزدن به تخته منم این وسط تخم مرغو زدم به تخته ! ترکید رو تخته پاشید همه جا ، رو لباس معلمم ریخت ! سریع گفت کی بود ؟!!؟ هیچکی هیچی نگفت با این که میدونستن کار منه خلاصه از ته کلاس ۴ – ۵ نفر شلوغو آورد بیرون  زدشون ولی نگفتن کار من بود ! چون شاگرد زرنگیم بودم معلمه شک نمیکرد بهم !
وقتی از کلاس اومدیم بیرون تا دو کیلومتر به صورت چهار نعل فرار کردم آخرم سر کوچه گرفتن زدنم !
.
.
.
اعتراف می کنم معلم دوم دبستانم می گفت املا ها رو خودتون بنویسید که من با دوربین مخفیا می بینم کی به حرفام گوش می ده …ازون روز کار من شده بود گشتن سوراخ سمبه های خونه و سوال های مشکوک از مامان بابام:امروز کی اومد؟ کی رفت؟ به کودوم وسیله ها دست زد؟
بیشترم به دریچه کولر شک داشتم
.
.
.
.
.
اعتراف می کنم وقتی داداشم دو ماهش بود خندون رفتم تو آشپزخونه، مامانم گفت نارنگیتو خوردی؟ گفتم آره، تازه به آرشم دادم!
بیچاره مامانم بدو بدو رفت نارنگی رو از حلقش کشید بیرون!
.
.
..
.
.
اعتراف می کنم کلاس اول دبستان بودم تحت تاثیر این حرفا که نباید به غریبه آدرس خونتون رو بدید، روز اول به راننده سرویس آدرس اشتباهی دادم و از یه مسیری الکی تا خونه پیاده رفتم و تازه فرداش موقعی که سرویس دنبالم نیومد تازه شاهکارم معلوم شد برای خانواده
.
.
.
اعتراف میکنم چند ماه پیش سر کارم صاحابکارماز تو اتاق خودش گفت: lمریم جووون…بلند گفتم جانم؟ گفت خیلی میخوامـــت….گفتم منم همینطور….گفت پیش ما نمیای؟؟؟؟ گفتم چرا..حمتاً..از پشت میزم بلند شدم برم تو اتاقش..به در اتاقش که رسیدم دیدم داره تلفن حرف میزنه با مریم دوستش و من از شدت ضایگی دیوارو گاز گرفتم !


 


نوشته شده توسط شکیبا در یک شنبه 1 ارديبهشت 1392

و ساعت 11:24


هیچکس با من نیست !…

 

 هیچکس با من نیست !…

مانده ام تا به چه اندیشه کنم…

مانده ام در قفس تنهایی…

در قفس میخوانم…

چه غریبانه شبی ست…

شب تنهایی من!…


 

سهراب :

گفتی چشمها را باید شست ! شستم ولی…..

گفتی جور دیگر باید دید! دیدم ولی…..

گفتی زبر باران باید رفت رفتم ولی…..

 

او نه چشم های خیس و شسته ام را

نه نگاه دیگرم را هیچکدام را ندید

فقط در زیر باران با طعنه ای خندید و گفت :

دیوانه باران زده



 
 

 ای کاش آشنایی ها نبود

یا به دنبالش جدایی ها نبود

یا مرا بااو نمیکردی آشنا

یا مرا ازاو نمیکردی جدا



 
 
مغز آدمي چقدر شگفت انگيزه، از لحظه تولد، 24 ساعت به صورت بي وقفه كار مي كنه و فقط موقعي كه برگ امتحان رو جلوت مي ذارن از كار مي افته! عظمت خدا رو برم.


نوشته شده توسط شکیبا در یک شنبه 1 ارديبهشت 1392

و ساعت 10:53


...(داستان کوتاه) + خیلی خیلی قشنگه

یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق ، بیان کنید؟ برخی از دانش آموزان گفتند با بخشیدن عشقشان را معنا می کنند.. برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین » را راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی» را راه بیان عشق می دانند .
 در آن بین ، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند، داستان کوتاهی تعریف کرد: یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند. آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند درجا میخکوب شدند .

یک قلاده ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود. شوهر، تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود.

رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرات کوچک ترین حرکتی نداشتند . ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد. همان لحظه، مرد زیست شناس فریادزنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت. بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد ضجه های مرد جوان به گوش زن رسید. ببر رفت و زن زنده ماند .

داستان به اینجا که رسید دانش آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن مرد.

راوی اما پرسید : آیا می دانید آن مرد در لحظه های آخر زندگی اش چه فریاد می زد؟

بچه ها حدس زدند حتما از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است !

راوی جواب داد: نه، آخرین حرف مرد این بود که «عزیزم ، تو بهترین مونسم بودی.از پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود. ››

قطره های بلورین اشک، صورت راوی را خیس کرده بود که ادامه داد: همه زیست شناسان می دانند ببر فقط به کسی حمله می کند که حرکتی انجام می دهد و یا فرار می کند. پدر من در آن لحظه وحشتناک ، با فدا کردن جانش پیش مرگ مادرم شد و او را نجات داد. این صادقانه ترین و بی ریاترین ترین راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و من بود.

                                                     

  


نوشته شده توسط شکیبا در پنج شنبه 29 فروردين 1392

و ساعت 8:55


مطالب با حال


نوشته شده توسط شکیبا در شنبه 24 فروردين 1392

و ساعت 15:5



.:: Powered By LOXBLOG.COM Copyright © 2009 by nogavan ::.
.:: Design By :
wWw.loxblog.Com ::.




به وبلاگ من خوش آمدید من شکیبا متولد سال77 هستم این وبلاگ را برای شما نو جوانای عزیز د رست کردم خواهش می کنم نظر بدهید البته نظر شامل طبلیق نمی باشد




شکیبا




اسطوره عشق مادر
ردیاب جی پی اس ماشین
ارم زوتی z300
جلو پنجره زوتی

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان نوجوان و آدرس nogavan.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





قالب بلاگفا















»تعداد بازديدها:
»کاربر: Admin


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 23
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 27
بازدید ماه : 103
بازدید کل : 4196
تعداد مطالب : 73
تعداد نظرات : 27
تعداد آنلاین : 1



Alternative content